فرهنگ چگونه ما را بیگانه می کند؟


پرویز دوامی

مهمترین اولویت هر سازمانی ساختار و فرهنگ آن است. ما در دفتر رئیس هیئت مدیره در سالیان گذشته پژوهش های زیادی انجام داده و الگویی برای سازمان های پژوهشی ارایه کرده ایم.

من در این مورد به طور گسترده در کلاس های آموزشی صحبت خواهم کرد.

فرهنگ (به انگلیسی culture ) یک مفهوم گسترده است است که شامل ارزش های اجتماعی و هنجار های موجود در جوامع بشری و همچنین دانش، باورها، هنر- ها، قوانین و آداب و رسوم، توانایی ها و عادت های افراد دیگر یا جامعه می باشد.

اجزای سازنده فرهنگ عبارتند از :

اول بیگانه شدن با طبیعت

ما جزئی از طبیعت هستیم و بیگانگی با آن به مفهوم نابود کردن خود طبیعت است. ارتباط متقابل بین زندگی انسان و محیط زیست طبیعی ضروری است.

ارتباط بین توسعه اقتصادی، اجتماعی و حفظ محیط زیست لازم است. نیاز به ایجاد یک دیدگاه جهانی و اصول همگانی در حفظ محیط زیست.

اگر هنوز تمایل به حفظ محیط زیست وجود داشته باشد بسیاری از نیاز ها برآورده نخواهد شد و تعداد افراد گرسنه و فقیر افزایش خواهند یافت. اتخاذ یک رویکرد پایدار در طرح ریزی توسعه ای یک ضرورت اساسی است. مردم در بلند مدت برای دسترسی به رفاه پایدار نیاز به یافتن راه های جدید برای تامین خواسته های خود و تطبیق الگوهای تولید و مصرفی دارند که سیستم های حمایتی زندگی زمینی را حفظ کنند و منابع مورد نیاز نسل های آینده را نیز تامین نمایند.

دوم تنهایی

هوای همدیگه رو داشته باشیم! ما توی زمانی زندگی میکنیم که اکثر آدمها یا تنها هستن یا احساس تنهایی میکنن! حتی توی یک جمع بزرگ هم تو احساس

تنهایی میکنی، چون کسی کنار دل آدم نیست! وقتی قلب کسی تنها بمونه وقتی دیده نشه وقتی فراموش بشه حتی زاد روزش، یعنی تنهاست! حتی اگر کلی آدم اطرافش باشن! اونیکه تنهاست و کسی رو نداره در نهایت میگه تنهام، اما سخت ترین نوع تنهایی تنها بودن توی جمع آدمهایی هست که عزیزان تو هستن!

پس همدیگه رو فراموش نکنید! آدم ها همه تنها هستن! همدیگر را تنها نگذاریم.

سوم بیگانه شدن از دیگران

این یعنی ارتباط، صمیمیت و اعتماد بین ما کمتر شده و کمتر حس می کنیم که در رابطه هستیم. این قطعا احتمال بیماری روحی و فیزیکی را افزایش می دهد. هوای همدیگر را داشته باشیم. ما در زمانی زندگی می کنیم که اکثر آدم ها یا تنها هستند یا احساس تنهایی می کنند. حتی در یک جمع بزرگ نظیر کنار هم بودن همکاران در بنیاد رازی هم شما احساس تنهایی می‌کنید، چون کسی درون دل انسان نیست. وقتی کسی تنها بماند، وقتی دیده نشود یا وقتی فراموش بشود حتی زادروزش، یعنی تنهاست. حتی اگر کلی آدم اطرافش باشند، فردی که تنهاست و کسی را ندارد در نهایت می گوید تنها هستم. اما سخت ترین نوع تنهایی تنها بودن در جمع آدم‌هایی است که عزیزان تو هستند

پس همدیگر را فراموش نکنید. آدم‌ها همه تنها هستند، همدیگر را تنها نگذارید.

چهارم بیگانه شدن از کار

بسیاری از مردم کاری می کنند که دیگر هیچ معنایی برایشان ندارد این یعنی انسان ها موجودات مولدی هستند. ما صورتی خداگونه داریم. باید خلق کنیم وقتی کار غیر خلاقانه ای می کنیم که واقعیت را بازنمایی نمی کند. افسردگی، نگرانی و حس بی معنی بودن را به ما تحمیل می کند، وقتی می گوییم حس بی معنی بودن، می خواهیم حس گم شدن معنا را با انواع دیگر فعالیت ها جایگزین کنیم. سپس مشغول ظاهر خودمان می شویم و این که مردم چه احساسی در مورد ما دارند چه چیزی می توانیم به دست بیاوریم و مالک چه چیزی می توانیم باشیم و به چه موفقیتی می توانیم برسیم. تمام جایگزین های غلطی که احتمالا نمی توانند فقدان معنای واقعی را جبران کنند. البته کاری که این جامعه می کند فروش محصولات . ارائه خدمات بسیار نظیر آنچه که شما در بنیاد علوم کاربردی رازی انجام می دهید. این جایگزین فقدان معناست. در واقع بخش عمده فقدان معنا در فرهنگمان بنا شده و سرانجام مهم تر از همه بیگانگی از خود است.

هر یک از شما برای آینده 5 سال 10 سال و 20 سال و بیشتر خودتان برنامه دارید. امکانات رفاهی که می خواهید داشته باشید. همسر و فرزندان و موفقیت تحصیلی آن ها. می خواهید فرزندانتان به بهترین دانشگاه ها راه یابند و مشاغل خیلی خوبی داشته باشند. همگی دانش و مهارت لازم را در کارهایی که می کنید در بالاترین سطحی از توانایی تان دارا باشید. که همه از دانش و مهارت نوع نگرش و بینش شما به کار و زندگی است. اگر کاری را دوست ندارید آن را ترک کنید. برای موفقیت در کار بایستی انگیزه، علاقه و خلاقیت لازم را در خود پرورش دهید. هرگز بدون تلاش به آن چه که آرزو دارید نمی رسید.

بررسی های انجام شده درباره علل توسعه و رشد اقتصادی و اجتماعی در کشورهای پیشرفته جهان نشان می دهدکه هرگونه نوسازی و اصلاح اجتماعی و اقتصادی جز با استفاده از برنامه ریزی های هدفمند، جامع و آینده نگر، واقع گرا، فراگیر و پیوسته، تربیت و آموزش نیروی انسانی ماهر و متخصص امکان پذیر است. از سه جزء دانش، مهارت و نگرش، دوره های دانشگاهی، به ویژه دوره لیسانس شما می بایستی مبانی دانش را فرا بگیرید. امروزه آموزش بخشی از مهارت در فضای دانشگاهی بیشتر به صورت خودآموزی است

 همانطوریکه که مبانی دانش نیز در حالت درسی به صورت خودآموزی درآمده است. زیربنای قابلیت های نگرشی افراد از دوران کودکی آن ها تا میانسالی به بعد این نوع یادگیری کاهش می یابد. وقتی شما به کاری می پردازید هرروز چیزهای جدیدی یاد می گیرید. در کنار دریافت مهارت های لازم نیاز شدیدی دارید که مبانی علمی مهارت های کسب شده را نیز بیاموزید. خوشبختانه امروزه هر آنچه را که می خواهید بدانید و بیاموزید کامپیوتر و اینترنت به شما می دهد. هر روز سعی کنید بخشی از اوقات خود را در روز صرف آموختن دانش و مهارت مربوط به شغل خود کنید. در غیر این صورت با گذشت زمان از آغاز کار قابلیت های شما ارتقا نیافته و لذا موقعیت شغلی تان با معرض خطر مواجه می شود.

پنجم بیگانگی از خود

از شما سوالی می پرسم

چند نفر از شما این تجربه را داشته اید، زمانیکه احساس شهودی قوی ای در مورد چیزی دارید و به آن اهمیت نمی دهید و پشیمان می شوید.

اگر چنین حسی داشتید، فکر می‌کنم چشمانتان نشان می دهد. اگر سوال را برعکس بپرسم چطور زمانیکه حس شهودی قوی ای دارید، آن را نادیده می گیرید و بعد از آن خوشحال می شوید. مطمین نیستم چند نفر از شما این حس را تجربه کرده اید. این نشان می دهد که شما زمانی در کودکیتان از خودتان جدا شده اید زیرا هیچ نوزادی بدون حس شهودی متولد نمی شود. نوزادان کاملا به حس شهودیشان وصل هستند.کودک دو ساله ای را دیده اید که حس شهودی اش را نشان ندهد؟

و این یعنی در فرهنگ چیزی بسیار قدرتمندی رخ می دهد.که شما را از خودتان بیگانه می‌کند زیرا جهان شما را آن گونه که واقعا بودید، تحمل نمی کرد و والدین شما خودشان را تحت فشار زیادی قرار دادند تا شما را آن طور که واقعا هستید بشناسند و محترم بدارند همانطور که من پدر هم بدون هیچ غرضی این کار را با فرزندانم، آذرنوش، کیانوش و مهرنوش کردم. پس ما از خودمان بیگانه می شویم و حس شهودیمان را خاموش می کنیم.

احساسات شهودی ما، زینتی نیستند آنها به ما می گویند چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.به ما میگویند که چه چیزی خطرناک و چه چیزی دوستانه است.به ما می گوید چه چیزی ایمن و چه چیزی خطرناک است به ما می گویند چه چیزی درست و چه چیزی اشتباه است. پس وقتی با حواس شهودیمان، بیگان می شویم دیگر واقعیت را درک نمی کنیم حقیقت را حس نمی کنیم. خب خبر خوب این است که انسان ها می تواند ارتباط خودشان را دوباره بدست بیاورند همانطور که ارتباط با طبیعت را می توانیم دوباره بدست بیاوریم یکی از ویژگی های ذاتی ما انسان ها همدلی است در واقع ما برای همدلی کردن ساخته شده ایم حتی موش ها هم برای همدلی ساخته شده اند وقتی در آزمایشگاه به موش شوک الکتریکی وارد می کنید آن ها بیشتر با دیدن شوک دادن دیگر موش ها استرس می گیرند تا خودشان. هورمون های استرس آنها بالاتر است این طبیعت ما انسان ها است برخلاف این افسانه فرهنگمان که ما را به موجودات فردی، تهاجمی و رقابتی تقسیم کرده در حالی که ما برای همدلی، ارتباط، عشق و دلسوزی ساخته شده ایم.پس برای پیشرفت کردن، تمام کاری که باید بکنیم که کار ساده ای هم نیست اما قطعا برای ما امکان پذیر است این است که به طبیعت واقعی خودمان برگردیم .

طبیعت به ما می گوید ما برای محبت کردن، عشق ورزیدن، دوست داشتن یکدیگر غصه نخوردن از آنچه دیگران دارند و ما نداریم، دست نیازمندی را گرفتن و ... ساخته شده‌ایم. هنگامی که کودکی متولد می‌شود همه وجود او سرشار از سادگی و معصومیت است.

خوشبخت آنانیکه با این خصوصیت تا آخرین ایام حیاتشان بیگانه نمی‌شوند.

زندگی ساز دلی است تو نوازده این سازی و بس تو اگر شاد زنی، شاد شوی گرچه باشی چو قناری به قفس

منبع : گابور ماته، فرهنگ چگونه ما را بیگانه می کند؟